چه عذاب سختی این غم تنهایی.چه قدر بدم میاد از تنهایی و دوست دارم تنهام بذاره و اما تنها کسی که تنهام نمیذاره خود تنهایی.چه عذاب نفرت آوری.چند وقت پیشها رفتم کنار ساحل و گفتم دیگه خسته شدم.آخه میدونید قبلا دوست نداشتم بمیرم.آخه امید داشتم.ولی اون شب یه مرتبه دیدم دیگه فرقی نمیکنه که زنده باشی یا مرده باشی اگه نتونی تا زنده ایی زندگی کنی!
درد تنهای من درد مصیبت باریست
راز درمان مرا کس نتوان گفت که خود بیمارست